یغما در بیستم دی ماه ۱۳۰۲ در بستر تهیدستی زاده شد، با نداری زندگی کرد و با نداری درگذشت. با این که میهن نیاکان یغما خور و بیابانک اصفهان بود، حیدر فرزند کشور و محمدِ یغما از مهاجران خور و بیابانک اصفهان که دو نسل قبل تر از حیدر، به پابوس امام هشتم شیعیان (ع) به مشهد آمدند و در بازگشت درماندن و هر طائفه ای به گوشه ای رفت و حیدر بیک (جد مادری حیدر یغما) در سمت صومعه که روستای کوچکی در شمال نیشابور بود، سکنی گزید تا تقدیر شاعری دیگر در گسترهٔ ادب پرور نیشابور رقم بخورد و در سپیده دم ۱۳۰۲ هجری شمسی دیده به جهان گشاید. یغما نیز در چنین خانوادهای، ناگزیر به کار سخت برای به دست آوردن روزی بود، تا جایی که از رفتن به آموزشگاه (مدرسه) بازماند و تا میانسالی از خواندن و نوشتن بیبهره بود. یغما با این که خواندن و نوشتن نمیدانست ولی از دوران کودکی دلبستگی فراوانی به شعر و شعر گویی داشت. او شعرها و چکامههای (غزل و قصیده) شعرسرایانی همچون فردوسی و امیرارسلان نامدار را، که شبهای بلند زمستان خوانده میشد، در کودکی شنیده بود و به خوبی بیاد داشت. وی در جوانی به شهر کوچ کرد و در ۳۰ سالگی همسر گرفت و یکی دو سال دیگر روخوانی قرآن و سپس فارسی را آموخت. او به انجمنهای روخوانی قرآن میرفت و در آن جا با ادب پیشگان و شعر شناسان آشنایی پیدا کرد. ادب پیشگان و شعر شناسان با شنیدن شعرهای او که برخاسته از ذوق او و پر از بیتهای زیبا و پرمایه بود او را به شعر سرایی دلگرم کرده و در این راه راهنماییاش نمودند. او تا میانسالی سواد نداشت و پس از فراگرفتن خواندن و نوشتن هم دست نوشتهای بسیار بد وپر از غلطهای املایی داشت. پیشهٔ او در بیشتر دوران زندگی اش خشتمالی و بیل زدن بود و در سالهای واپسین نیز به کشاورزی و کارگری اشتغال داشت. چون از وزن و قافیه چیزی نمیدانست شعرهایش ایرادهای بسیاری داشت. هر چند که شعرسرایان دانشآموخته هم از پارهای از این ایرادها به دور نبودهاند. وی شب دوم اسفند سال ۱۳۶۶ درگذشت. یغما در شادیاخ، میان راه آرامگاه خیام و عطار به خاک سپرده شد و آرامگاهی در آنجا برای او ساختند. شعرها آرامگاه حیدر یغما، نیشابور سنگ قبر حیدریغما او در چهل سالگی برای نخستین بار شعرهای خود را بر روی کاغذ آورد و اولین مجموعهٔ شعرهای خود را در سال ۱۳۴۶ با نام «اشک عاشورا» به چاپ رساند؛ پس از سه سال مجموعهای از رباعیاتش و در سال ۱۳۵۵ نخستین مجموعهٔ غزلهایش را به چاپ رساند. او همچنین کتاب دیگر خود را در سال ۱۳۶۵ به نام «سیری در غزلیات یغما» به چاپ رساند. این شعر سرا نزدیک ۴۵۰۰ بیت شعر دارد که گزیدهای از آنها در کتاب شاعر خشتمال نوشتهٔ جواد محقق نیشابوری برای اولین بار در سال ۱۳۷۳ به چاپ رسید. شعرهای این شعر سرا را میتوان در سه جستار گنجاند: سخن عشق سخن باخود جهان بینی و باورها ۸۰ درصد شعرهای یغما سخن عشق میباشد. او در این زمینه شعرهایی برابر با شعر سرایان هم ردیف خود ندارد ولی در دیگر جستارها ابیات برجسته و در خور ستایشی با درونمایهٔ آزادگی، بسندگی، والا منشی، فرازهای تهیدستی، سرکشی و غرور دارد. شعرهای یغما پر از آرایههای ادبی معنوی و ظاهری است. آرایههای شعرهای یغما ساختگی نیستند و از درون او جوشیدهاند. او در شعرهای خود کار و کارگری را ستوده و خود را بینیاز از آستان استاد دانسته و این از آن جا بوده که میپنداشته آنها سخنی برای گفتن ندارند. شعرهای زیر برای نمونه آورده شدهاند: خوردن نان ز شانهٔ دگران فخر بی جاست ای برادر جان به جزاز کردار و از پینهٔ دست جهل محض است هرچه دانش هست بیل در دست داشتن دانش دانه در خاک کاشتن دانش گر به بال ملک سوار شوی سوی کیوان ستاره وار شوی شانه خالی اگر کنی از کار پیش مردان روزگاری خوار صد هزار افتخار کشور جم صد هزارن هزار نیش قلم کار یک بیل کارگر نکند به پشیزی است کار اگر نکند چون یغما سواد چندانی نداشت شیوهٔ نوشتن پارهای از واژگان را نمیدانست و آنها را به گونهای دیگر به کار بردهاست. برای نمونه به جای حشم و بن از حشام و بان در شعرهای خود به کار بردهاست: کی زیغما میکند پرواجوی آنکس که خود ده سکندر با سپه برد و صد سلیمان با حشام و نمونهای دیگر: عشق رویت که بود آفت جان همچو دندان کرم خورده ز بان بکشیدم که جاش پیدا نیست اثرش در دهان یغما نیست مضامین شعری مضامین شعری مضامین شعری یغما بسیار وسیع است. تقریباً تمام مضامینی که شاعران بزرگ فارسی در اشعار خود آوردهاند، در شعر او دیده میشود. در برخی موارد، اشعار او دارای مضامین بدیعی است. مضامین آیینی در اشعار آیینیِ یغما، زاویهٔ دیدِ شاعر در انتخاب موضوع و طرز بیان آن قابل توجه است. این مضامین کمتر مورد توجه شاعران دیگر قرار گرفتهاست، و نمونهای از آن را میتوان در این شعری که از زبان زینب خطاب به امام حسین سروده شده ملاحظه کرد:[۱] گفته بودی که سرِ نعش تو افغان نکنم نزنم لطمه به رخ، موی پریشان نکنم بر سر نعش تو ای زادهٔ زهرا امروز نیستم خواهر، اگر ترک سر و جان نکنم یا حسین! دست من و دامن تو، خیز ز جای! تا که خون از مژهٔ خویش به دامان نکنم سایه از قامت تو بود مرا روزی چند چه کنم، گر که کنون لطف تو جبران نکنم یاد عطشانیِ لبهای تو را تا لب گور از دل خویش فراموش حسین جان نکنم فقر و سلطنت یکی از مضامین شعری یغما فقر و شکیبایی است. این طرز دید تا حدی از جهانبینی شاعر سرچشمه میگیرد که دنیا را بیاعتبار میخواند.[۱] گدا چو سلطنت فقر را رها نکند که سلطنت کند ای دوست! گر گدا نکند به سیم و زر نتوانش خرید وقت عزیز گدای خاکنشینی که فکر جا نکند چو خاک میشمرد سیم را اگر که فقیر ز کیمیای نظر خاک را طلا نکند ظلم و ستم در جهان و عاقبت ستمپیشگان